پسرم علیرضا پسرم علیرضا، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

میوه ی زندگی

11 ماهگی

علیرضا جان در تاریخ 26/6/89  برای اولین بار گفت: مامان و بابا خیلی شیرین بود به ما نگاه کرد و گفت مامان و بابا خیلی شیطون شده و دیگه دست تنها از پسش بر نمی آیم. دندان دومش هم در آمده است. یک قری میدهد و دائم دست دسی میکند.و دائما از حسن میخواهد برایش نانای بگذارد.میگویداه اه خلاصه با اه اه کردنش به تمام مقاصدش میرسد. دائما به دنبال کنترلهاست برای آنکه کانال ها را عوض کند. وقتی دعوایش میکنم به من میزندو و در جوابم دعوایم میکند. علاقه زیادی به از پله بالا رفتن دارد. دستش به کلیدهای برق و کولر میرسد و انها را خاموش و روشن میکند. موقع سینه زنی به سینه بابا حامدش سینه میزند. 31/6/89 امروز آب گفتن را  یاد گرفته ...
27 آذر 1392

هشت ماهگی علیرضا

علیرضا دیگر غریبی کردن را یاد گرفته است و البته مامان جونها وباباجونهایش را به خوبی میشناسد. یکی از بازیهای مورد علاقه اش بازی با روزنامه میباشد. 3/3/89 امروز دس دسی میکنی و آواز میخوانی.دیگه پستانک را مثل شیشه کنار گذاشتی. برای پسر قشنگ در جایی تنگ نئنو بستیم ولی باز هم آن را دوست دارد.  شما را به آتلیه میلاد بردیم. ...
27 آذر 1392

شش ماهگی

در تاریخ 25/12/88 امروز علیرضا بعد از غلت زدن،دمر شد و خودش دستش را آزاد کرد. در سوم فرودین سال 89به همراه دایی ابوالفضل و دایی حسن شما را به مسافرت بردیم.شهر تبریز 7/1/89 پسر قشنگم توی روروئک عقب و جلو میرود.  
26 آذر 1392